کد مطلب:53827 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

به سوی میعادگاه- علی رستگار شد











نادرستان، حق را در پرده ی تزویر و ریا پنهان كرده بودند، گروهی كوردلان كه به دنیا سخت وابسته بودند با دهانی آلوده به گناه، علی «ع» را ناسزا می گفتند.

علی خلیفه مسلمین بود كه خوارج در مسجد به او اقتدا نمی كردند و وی را كافر می دانستند. معاویه و یارانش در شام برای از میان برداشتن علی، با بودجه ای هنگفت دست به تبلیغات علیه امام زدند و علی را بی نماز خواندند و حدیثها به دروغ ساختند و آنها را به رسول خدا نسبت دادند، و صحابه سكوت كردند.[1] .

ابوهریره به نفع معاویه حدیث جعل می كرد و مردم هم برای تقرب به خدا علی را لعن می نمودند تا جایی كه نام علی را از روی فرزندان خود برداشتند.

معاویه می دانست علی حق است و او باطل، از این رو در همه جا سعی می كرد كه حق پنهان بماند. فرزند ابوسفیان برای این كه از محبوبیت علی و نیروی جنگی او بكاهد بدگویی در حق علی را رواج داد، و روحیه مردم را نسبت به علی چه در داخل قلمرو و چه در خارج از قلمرو خلافت امام تضعیف كرد تا جایی كه علی هنوز پیشوای مسلمین بود عده ای او را در هنگام خواندن نماز لعن می كردند.

[صفحه 274]

شاید در تحلیل وقایع تاریخی انجام تمام این كارها را به گردن معاویه گذاشتن باعث می شود كه باور داریم او توانست با سیاستی توام با ریا و تزویر پایه های حكومت امیرالمومنین علی «ع» را متزلزل كند، اما این چنین نیست بلكه می توان گفت جنگهای پی درپی در مدت خلافت علی «ع» و كشته شدن عده كثیری در میدان جنگ و عدالت سخت امیرالمومنین موجب شد كه تبلیغات علیه علی در بطن جامعه قابل حركت و دوام باشد.

آنچه معاویه و یارانش كردند این است كه علی را مسبب جنگها و كشته شدن مسلمانان در میدانهای نبرد معرفی كردند نه این كه توانسته بودند خود را شاخص كنند و بر علی «ع» رجحان گیرند. نه هرگز، نیك اندیشان می دانستند كه معاویه قابل مقایسه با علی نیست و معاویه هم تا آخر عمر همین رنج را در دل داشت.

دیگر آن كه سكوت صحابه ی رسول خدا كه در زمان حكومت علی «ع» حیات داشتند و قیام بعضی از آنها علیه امیرالمومنین خود باعث اشاعه ی تبلیغات سوء علیه امام علیه السلام شده بود. در این میان شركت امام علی را در غزوات رسول خدا «ص» و شمشیرهایی كه برای اسلام زده بود نباید از نظر دور داشت، كه همین باعث كینه قریش بود. علی سیاستی جز اسلام نداشت و قانونی جز قرآن نمی شناخت. از ستم و ظلم گریزان بود و آن را ننگین می دانست. او با ایمان و استوار و مطمئن و با تصمیم در حفظ امانت الهی بود.

علی می گوید:

به خداوند و آنچه در پیش او مقدس است سوگند می خورم اگر فرمانروایی هر چه در زیر آسمانها است و همه ی كشورهای روی زمین و آنچه در آنهاست را به علی بدهند تا علی را وادار كنند ستمی بر مورچه ای روا دارد و پوست جوی را از موری بستاند، علی هرگز تن به چنین معامله نمی دهد و حاضر نیستم برای ستم به مورچه ای در محكمه ی عدالت الهی به پا خیزم و پاسخگو باشم.[2] .

در حكومت علی زیادتر از عدالت برای كسی جایی وجود نداشت به همین جهت بود كه طلحه و زبیر از علی خشمگین شدند در حالی كه اگر علی می خواست می توانست

[صفحه 275]

آنها را برای خود نگهدارد. علی راضی نشد كه عمروعاص را با خود همراه كند اگر می خواست می توانست او را به استخدام خود درآورد.

ابن عباس و مغیره به او گفتند فعلا معاویه و ابن عامر و بقیه ماموران عثمان را به حال خود بگذار تا با تو بیعت كنند پس از آن هر كدام را خواستی از كار بركنار كن، ولی علی نپذیرفت و گفت من هرگز در دینم مداهنه نمی كنم و پستی را به خود راه نمی دهم.

به او گفتند معاویه را به حال خود بگذار زیرا او مردی جسور و جری است و مردم شام به سخنش گوش فرامی دهند و او دلیلی در دست دارد كه از جانب عمر به ولایت شام منصوب شده و عثمان در انتصابش دخالتی نداشته است و مردم هم به اعمال عمر و روش او اعتماد دارند و زمان خلافت عمر را بهترین دوران اسلام بعد از رحلت پیامبر می دانند. علی نپذیرفت و گفت حاضر نیستم حتی دو روز معاویه را از جانب خود ماموریت بدهم.

افرادی كه به علی یادآوری می كردند كه لازمه ی كشورداری داشتن سیاست خاص می باشد، نمی توانستند بدانند كه آنچه علی فكر می كند و می گوید نتیجه تربیت و طرز زندگی اجتماعی و ایمانش می باشد. علی از دنیا و زیورهای دنیا متوحش بود. او خودش را همواره در معرض حساب قرار می داد و آنچه گفته و كرده بود در ترازوی عدالت قرار می داد و مطالعه می كرد.

او غذاهای ساده و خشن می خورد و در میان مردم مانند ساده ترین آنها بود، به بینوایان محبت می كرد، زورمندان در انتظار ظلمش نبودند، بی چیزان و ناتوانان همواره به عدالتش امیدوار بودند. علی در میان تاریكیهای شب در محراب عبادتش با ناله ای اندوهناك خطاب به دنیا می گفت كه تو موفق نخواهی شد كه علی را فریب بدهی زیرا علی دنیا را آنچنان طلاق داده است كه هرگز قابل رجوع نیست.

علی از نخستین روزهای فروع اسلام همراه پیامبر و شاهد رسالت بود، اسلام را در آغوش گرفت و در راه آن تا آخرین روزهای عمر خود فداكاری كرد.

علی دیده بود كه معاویه و پدر و بستگانش از آغاز كار اسلام در مقام معارضه با اسلام برآمدند و تا فتح مكه با اسلام مبارزه كردند و برای خاموش كردن آن كوشیدند و هر چه خواستند كردند. اما علی به عدالت پایبند بود و به حق حكم می كرد و حكمت و علم از

[صفحه 276]

نواحی وجودش تراوش داشت و چیزی جز عدالت از او صادر نمی شد.

شاید مجموعه همین مسائل بود كه علی «ع» فرمود در میان ظلمت شب دور از دید دوست و دشمن مرا به خاك سپارید تا ندانند در كجا آرمیده ام و سر بر خاك تیره گذاشته ام تا آنان كه نتوانسته اند در حیاتم از من انتقام بگیرند نتوانند به جسد من دست یابند و روشهای دوران جاهلیت را زنده كنند.

در همان زمانی كه علی را لعن می كردند و چه بسا علی به گوش خود هم می شنید، فریاد می زد حق آن است كه من راهنمای آن باشم نه دیگری بگوید و آن را نشان دهد.

من با روحی پاك و دینی كه بر قداست و وجدان استوار است شما را به راهی می برم كه سعادت بشر در این راه خواهد بود.

من بدی و كج اندیشی كسی را نخواسته ام و آنان كه از من روی برتافتند و ستمها روا داشتند بدانند كه هرگز كینه از آنها به دل ندارم. آنچه من كردم برای رضای خدا بوده است نه چیز دیگر.

به خاطر داشته باشید كه نخستین بار من به پیامبر اسلام ایمان آوردم و نخستین مسلمان باایمان و فداكار من هستم.

سزاوار نباشد با گذشته ی درخشانی كه من در تاریخ اسلام دارم زبان به دشنام من گشوده شود. خدا و پیامبر رضایت ندارند كه درباره ی من چنین رفتاری شود و مسلمانان از برادری چون من دوری جویند.

امام برای نجات افرادی كه در دست طاغوت زمان گرفتار گردیدند، مردم را به جهاد دعوت كرد تا كار معاویه را یكسره كند اما یارانی نداشت كه به دعوتش بشتابند.

بارها فرمود كه من می بینم هرگاه گروهی از قوای شام به شما نزدیك می شود از ترس به خانه های خود می روید و پنهان می شوید.

می دانم آن كس كه به یاری شما دل بندد و به میدان نبرد برود تا دشمن را از شما دفع كند خود از پای درمی آید و خوار خواهد شد[3] ، ولی مردم روی موافق نشان ندادند.

رای ابوموسی اشعری و تبلیغاتی كه معاویه درباره رای حكمین كرده بود و فتح یمن و مصر و دیگر اقداماتی كه حاكم شام در زمینه ی تثبیت موقعیت خود و ایجاد ناراحتی در

[صفحه 277]

حوزه حكومتی امام نموده بود موجب شد كه مردم خیال كنند هر كسی به جای علی بیاید همچون او عدالت و مساوات را در سرلوحه ی حكومت خود قرار می دهد، از این رو رغبتی به جنگ نشان نمی دادند. امام در این مورد بسیار افسرده بود ولی از پای ننشست.

او خطاب به مردم فرمود:

در حكومت من قرآن را استوار دانستید، و آنچه واجب بود برپا داشتید، سنت را زنده كردید، و بدعت را از بین بردید، به امام خود اعتماد كنید و از او پیروی نمایید.

علی علیه السلام در حالتی كه اشك از چشمانش جاری بود گفت:

موقعیت كشور طوری است كه بدون فوت وقت باید جهاد كرد، من از همین امروز برای جنگ تدارك می بینم هر كه اراده كرده است كه به سوی خدا برود به زیر پرچم من جمع شود. هنوز به سوی صفین حركت نكرده بود كه دعایش اجابت شد.[4] .

پسر ملجم مرادی شمشیر كشید و هنگامی كه علی در محراب عبادت خدایش را ستایش می كرد آن را بر فرق علی فرود آورد. توطئه در خانه اشعث بن قیس دوست معاویه تحقق یافت و برای این كه صفحه تاریك تاریخ را رنگ دیگری بدهند گفتند كه ماموریت برای كشتن علی و معاویه و عمروعاص بود[5] و معاویه و عمروعاص را در ردیف علی قرار دادند- شمشیر زهرآلود ملجم مرادی فرود آمد كه:

ناگهان صدایی برخاست و به آسمانها رفت:

فزت و رب الكعبه

فرشتگان به زیر آمدند، محراب مسجد به لرزه درآمد، محاسن سفید علی از خون سرش رنگین شد و قطراتش بر كف محراب چكید و از آنها صدایی برخاست كه می گفت: الله اكبر.

اینجا بود كه علی فرمود به خدای كعبه رستگار شدم.

دری باز شد، علی به میعادگاه می رود تا خدایش را ملاقات كند.

تن خسته علی را به خانه اش آوردند. خواستند او را به بسترش حمل كنند، گفت نه من

[صفحه 278]

باید با پای خودم به سوی بسترم كه نخستین منزل از منازل صعود به عالم ملكوت است بروم.

او در بستر قرار گرفت، تا به سوی خدا پرواز كند و به میعادگاه برسد.

زبان گشود و آنچه از امانت محمد «ص» و بار امامت در نزد خود داشت از گنجینه اسرار خویش بیرون داد.

علی كه به كرات در مسجد و اجتماعات گفته بود كه از علی هر چه دلتان می خواهد بپرسید قبل از این كه او را نبینید.[6] .

اكنون كه به پروازش چیزی نمانده، باید گفته باشد ای مردم:

سلونی قبل ان تفقدونی.

قبل از این كه دیگر به من دسترسی نداشته باشید، آنچه از شما پنهان است یا در آن تردید دارید یا سخت است كه حقیقت را بشناسید و بدان معرفت پیدا كنید بپرسید.

بپرسید تا بگویم، بپرسید از قرآن و از آیات آن- برای این كه من سخنگوی آنم و آن را به سخن درمی آورم.[7] .

من نور وحی و رسالت را از مراحل نخست آن دیدم و پیامبر «ص» مرا از تمامی علم خود سیراب كرد.[8] .

من در آن روزها كه وحی بر پیامبر نازل می شد می شنیدم و می دیدم كه شیطان از حركت ملكوتی انسان رنج می برد، آن گاه كه در جریان وحی حضور نداشتم پیامبر آیات را بر من قرائت می كرد و شان نزول و تاویل و تفسیر آن را به من می آموخت و چیزی را بر من پوشیده نمی داشت. هر روز از خلق و خوی و خصوصیات درونی خود چیزی را آشكار می ساخت و به من می فرمود كه آن را به خاطر بسپارم و پیروی كنم.

یرفع لی فی كل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتدء به[9] .

از همین است كه:

[صفحه 279]

پرتو من از نور پیامبر است كالضوء من الضوء.

من بستگی نزدیك با پیامبر داشتم، او مرا در كنار خود پرورش داد، همواره مرا به سینه خود می چسبانید تا جایی كه ضربان قلب او را كه با وحی و با عظمت آن دمساز بود در سینه و در روح خود حس كردم و با آن مانوس شدم.

آن وقت بود كه پیامبر فرمود: انك تسمع ما اسمع، و تری ما اری[10] .

من نور وحی و رسالت را دیدم و بوی نبوت و پیغمبری را بوییدم و نخستین كسی هستم كه بعد از رسول خدا به حق رسیدم و آن را شنیده و پذیرفته ام.

بدانید كه من می توانم از خزائن رسالت برای شما سخن بگویم، تا دیر نشده و فرصت باقی است بپرسید كه دیگر چنین زمانی وجود نخواهد داشت كه شما از آن بهره مند شوید. علی فرمود بپرسید از هر دری و از هر سخنی.

از آنچه در پهنه و در میدان اندیشه و سخن دارید.

از آنچه كه در زمان پیامبر اتفاق افتاده است.

از حاكمیت قرآن و حكومت اسلام.

از نبردهای پنهانی و آشكار، از پیروزیها و شكستها.

از هستی و تجلیات الهی، از غیب و شهادت، از دنیا و عقبی، از آنچه اندیشه بدان می پردازد.

بپرسید، تا دلها به رضای خدا پر كشد و جانها به فضیلت روی آورد، و هوای نفس بر اندیشه ها برتری نگیرد، زیرا:

اری نور الوحی والرساله و اشم ریح النبوه.[11] .

علی رو به فرزندان خود كرد و گفت:

این سخنم را بپذیرید كه درستی در عدالت است و اجرای احكام خدا معنای عدالت می باشد.

چه نیكو است كه در هنگام چیرگی بر دشمن او را ببخشایید پیش از آن كه او درخواست بخشش كند. تاكید می كنم مبادا به بهانه مشاركت یا موافقت با قتل امیرمومنان

[صفحه 280]

كوچكترین آزار و كشتاری را در حق كسان و همفكران قاتل روا دارید.[12] .

وه، چه نازنین جانها در راه اجرای حق و عدالت مشتاقانه در راه خدا هجرت كردند و سرخوش بودند، و آنها كه پر می گشایند و برای عدالت به سوی خدا پرواز می كنند چه نیك بخت می باشند.

در این هنگام زمان پرواز فرارسید.

علی در بستری كه از خون سرش رنگین شده بود، خوشحال و خندان است.

ملائكه و روح به اذن خدا در شب معراج علی از ملكوت اعلی فرود آمدند و علی، برتر از فرشتگان را با خود به سوی دوستش بردند- آری، از خانه خدا به دیدار خدا رفت.

او پرواز كرد و شهید عدالت نام گرفت.

بدن پاك و بی جان علی را غسل دادند و كفن كردند و در میان تابوت گذاشتند و آن گاه صبر كردند تا شب به نیمه رسید و كوفه در سكوت مطلق فرورفت.

قافله كوچكی تابوت علی را به دوش كشیدند و با خود حمل كردند، در كوفه صدایی جز زمزمه ی مناجات شب زنده داران به گوش نمی رسید.

اینها ظلمت شب را همی شكافتند و كوفه را پشت سر گذاشتند تا به بیابانهای حومه شهر رسیدند، امانت الهی را در بیابان به پیش بردند تا به محل مقصود رسیدند.

تابوت را به زمین گذاشتند و علی را از درون آن بیرون آوردند و در میان قبر گذاشتند و زیر خروارها خاك پنهان كردند.

در این هنگام بود كه صعصعه فرزند صوحان اشك ریزان با صدایی كه از درد و رنج بزرگی حكایت می كرد، از تربت علی مشتی برداشت و بر سر خود ریخت و گفت:

یا امیرالمومنین:

گوارا باد ترا كرامتهای الهی،

مولد تو پاك و پاكیزه، و صبر تو پرتوان، و جهاد تو بس عظیم بود.

اینك چه خوب به آرزویت رسیدی و آنچه خواستی به دست آوردی و به نزد پروردگارت رفتی كه همواره در اندیشه ی او بودی و جز تو كسی چنین تجارت پرسودی را نكرده است. فرزندان علی «ع» به همراه صعصعه بر تربت پدر اشكها ریختند و این

[صفحه 281]

آخرین چیزی بود كه بر تربت علی نثار كردند و بدرقه راه او نمودند.

آری اشكهای فرزندان زهرا «س» نور دیده ی فرستاده ی خدا بدرقه راه وصی و جانشین محمد «ص» خاتم پیامبران گردید.

درود بر علی «ع» كه حق و عدالت را به خود تمام كرد و عاشقانه به سوی ابدیت پرواز نمود و شهید عدالت نام گرفت.

ربنا:

انك تعلم ما نخفی و ما نعلن و ما یخفی علی الله من شی فی الارض و لا فی السماء[13] .

(آیه 41- ابراهیم)

تهران: سه شنبه- بیست و یكم رمضان 1402 ه ق برابر 22 تیرماه/ 1361


صفحه 274، 275، 276، 277، 278، 279، 280، 281.








    1. با نگاهی عمیق به لابلای اوراق تاریخ می بینیم كه عده ای از صحابه رسول خدا با ادارك محضر نبی اكرم حقیقت تعالیم قرآنی را به دل نسپرده بودند و عمل به ظاهر می كردند.
    2. نهج البلاغه، سخنان علی «ع» 315.
    3. از خطبه 68 نهج البلاغه.
    4. از خطبه 181 نهج البلاغه.
    5. به نظر می رسید كه معاویه برای به دست گرفتن حكومت سراسر كشور اسلامی، قتل علی و عمروعاص را ضروری دانست و خود به مسجد نرفت، عمروعاص مجروح شد، و علی «ع» به شهادت رسید.
    6. سلیم بن قیس ص 138 به نقل از زندگانی امیرالمومنین عمادزاده ص 87- اصول كافی ص 246 ج 1- نهج البلاغه ص 678 خطبه 231.
    7. خطبه 157.
    8. اصول كافی ص 14 ج 2.
    9. خطبه 234 نهج البلاغه.
    10. خطبه 234 نهج البلاغه.
    11. خطبه 234 نهج البلاغه.
    12. نامه 47 نهج البلاغه.
    13. پروردگارا، تو را به هر چه ما پنهان و آشكار كنیم بر همه آنها آگاهی داری (یقین داریم) كه بر خداوند آنچه در زمین و آسمان ها (در دل های انسان ها) وجود دارد، پنهان نیست.